یادداشتهای سفر به قونیه
۲۶ آذر (هفدهم دسامبر)، سالروز درگذشت مولانا جلال الدین بلخی است. عارف و شاعر بلندآوازهای که با منظومه “فارسی” اش چهره جهانی دارد.
شیفتگان طریقت مولانا به خاطر این روز به قونیه در جنوب غربی ترکیه میروند و دل به فضای عرفانی سرودههای مولانا میسپارند
. سماع درویشان بارزترین ویژگی این مراسم است. تمثیلی از یک مسافرت معنوی به سوی کمال. همه چیز با اساس موجودیت که همان “چرخیدن” است، آغاز میشود. مشارکت هم سنگ بین هستیها از کوچکترین ذرات تا دورترین ستارگان.
“سماع”می خواهد بگوید که بر اساس همان منطق چرخش از اتم گرفته تا دورترین ستارگان، با چرخیدن اتم های بدن نیز، جریان خون و وجود، با چرخیدن از خاک آمده و به خاک می رود. سماع زن با درآوردن خرقهاش میخواهد یادآوری کند که به عالم ابدی میرود، سماع زن با بستن بازوان به شکل چلیپا عدد “۱” را تمثیل و یکتا بودن خدا را تصدیق می کند. در حالتی دیگر سماع با بازوان باز و دست راست به حالت دعا رو به آسمان و بازوی چپ رو به زمین در حال دوران است تا به واسطه وی احسانی را که از حق گرفته به خلق ببخشد.
هر کسی از ظن خود شد یار من
سماع درویشان برای دولت ترکیه “آمد” دارد. تا همین یک دهه پیش دولتهای لائیک هرگونه مراسم مذهبی را برنمیتافتند. مراسم سماع نیز از ابتداى سال ۱۹۲۵ ممنوع بود و در سال ۱۹۵۴ که اولین مراسم سماع برگزار شد، آن مارى شیمل مولوى شناس بزرگ شرکت داشت. اما حالا می بینیم که در مجتمع فرهنگی مولانا با گنجایش ۲ هزار و ۵۰۰ نفر در همسایگی درگاه خضرایی در قونیه سربرآورده است تا در سالمرگ این عارف ایرانی؛ گردشگران جهانی را به نظاره سماع بنشاند و ترجمههای اشعار پارسی را به انگلیسی و ترکی به آنها عرضه کند. سماع سنتی جای خود را به نور، رنگ و فناوری داده است.
نورپردازی پیش از آنکه تماشاگران را دچار شعف عرفانی کند، نوعی رقص موزون را تداعی می کند.
چندان نمیتوان مطمئن بود که چرخش اتم و روزگار و فلسفه سماع، محرک برنامهریزان گردشگری ترکیه برای سامان دادن به این مراسم باشد، اما تقریبا میتوان یقین داشت که این بخشی از چیدمان سفره دولت ترکیه برای درآمدزایی از صنعت گردشگری است.
نزد مردم ترکیه، مولانا عارفی وارسته و مقدس است. اشعارش را به زبان ترکی ترجمه کردهاند با اینکه این متون از نظم و شیوایی زبان پارسی بی بهرهاند و ترجیح می دهند وی را “رومی” بدانند تا “بلخی”. اما مولانا را باید بیشتر جهانی دانست و اینکه ۶۰ هزار بیت پارسی خود را برای بیان عرفان عاشقانه برگزیده است. ترکیه توانسته از فرسنگها دورتر گردشگران را به قونیه بکشاند. “هرکسی از ظن خود شد یار من.”
نی حدیث هر که از یاری برید
در گنبد خضرایی قونیه، مولانا جلال الدین همراه با خانواده و یاورانش آرمیده است. پدرش سطان العلماء و پسرش بهاءالدین ولد در کنار اوست و در گوشه و کنار مقبره، مریدان و بزرگان فرقه مولویه. نوای حزن آور “نی” بازدیدکننده را به خلسه میبرد. “از نیستان چون مرا ببریده اند /در نفیرم مرد و زن نالیدهاند.” شش دفتر مثنوی فراقنامه مولاناست، که نی وجودش از نیستان عالم علوی بریده شده است؛ آواز محزون نی یادآور همین جدایی است؛
نی حدیث هر که از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند.”
تماشای دفتر مثنوی معنوی با قدمت نزدیک به ۷۲۳ سال قبل در درگاه مولانا حیرت انگیز است و در درگاه مولانا، پارسیزبانان احساس غریبی نمیکنند. از در و دیوار، شعرهای نغز پارسی به چشم میآید.
طریقت مولانا از گوشه کنار عالم شیفته دارد. فرانسوی ها و آمریکاییها به روش خود ادای احترام می کنند.
. گردشگران چشم بادامی نیز که در هر جایی می توان ردشان را دید.
در گوشهای از سالن خانم فرانسوی به فریضه یوگا مشغول و خود غوطهور است.
معجزه زبان فارسی
شعر فارسی در دوره های پیش از مولانا با طلوع امثال رودکی، عنصری، ناصر خسرو، مسعود سعد، خیام، انوری، نظامی، خاقانی راه درازی سپرده و در قرن هفتم هجری که زمان زندگانی مولاناست، به کمال خود رسیده بود. شعر عرفانی هم در همین دوره به پیشرفتهای بزرگ نائل آمد و بهدست عرفای مشهوری همچون سنایی، عطار و دیگران آثار با ارزشی مانند حدیقه، منطق الطیر، مصیبتنامه و اسرار نامه را پدید آورده است.
مولونا را همانطور که از مضمون شعرهایش برمی آید نمیتوان نماینده دانشی ویژه و محدود به شمار آورد.
اگر تنها شاعرش بنامیم یا فیلسوف یا مورخ یا عالم دین، کمی کوتاهی کردهایم. آنچه میتوان باور کرد اینکه مولانا روح متعالی و ذوق سرشار و بینش ژرفی داشته به طوریکه موجب شده تا در هیچ قالب متداولی نگنجد.
مولانا ادعای شاعری ندارد، شعر نمیگوید تا شعری گفته باشد، بیقراری روح و شرح مکاشفات پیاپیاش از سرچشمههای عالم خیال، بر زبانش به شیوهای که شعرش مینامند، جاری میشود. “سخنم خور فرشتهست، من اگر سخن نگویم / ملک گرسنه گوید که بگو خمش
چرایی”
آنچه مولانا می خواهد تجلی خلق و خوی انسانی در وجود آدمیان است که با شوق به زندگی، تزکیه درون، معرفت حق و خدمت به خلق، و ترک صفات ناستوده به حاصل می آید.
هنر بزرگ او بحثهای دلنشین است که به دنبال داستانها پیش میآورد و اندیشههای درخشان عرفانی و فلسفی خود را در قالب آن ها قرار میدهد. داستان در مثنوی معنوی بهانه ای است تا بهتر بتواند در پی حوادثی که در قصه وصف شده، مقاصد عالی خود را بیان دارد.
به گواهی ناقلان، مولانا اکثر آثارش را در اوج هیجانات روحی، توفانهای درونی، سماعهای آنی، حالها و جذبههای ناگهانی سروده است؛ بههنگام سرودن شعرها از منطق حسابگرانه آدمهای معمولی به دور بوده است. نه وزن برای شعرش انتخاب میکرد و نه برای ریتم و نوع بیان و ترکیبات و تخلیش حساب و کتاب منطق شعری زمانه خود را به کار میگرفت.
وز طرب آکنده شدم
آخرین روز سفر به قونیه در فرودگاه، شیدایان دوباره گرد آمدند و بساط نغمهخوانی و موسیقی را بیرون کشیدند تا با یارشان خداحافظی کنند. نوای تار و دف سالن فرودگاه را در برگرفته بود. خانم مامور حراست فرودگاه، بی سیم به دست ماموران دیگر را خبر کرد تا صحنه را به نظاره بنشینند. از پشت شیشه سالن ترانزیت لبخندی بر لب داشتند شاید به این خاطر که یک گروه پرشمار ایرانی فرودگاه را پر رونق کرده است.
آینهام، آینهام مرد مقالات نیام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
این سفرنامه در شماره ۴ ماهنامه سفر منتشر شد.