همایون ذرقانی
امسال، برخی از هموطنانمان در برگزاری هالووین چنان شور و شوقی نشان دادند که شاید غربیها در حیرت بمانند و از ما بیاموزند چگونه باید با وحشت، خوشرفتاری کرد!
از خیابان و پاساژ گرفته تا کافه و مدرسه، کدوها میدرخشیدند، نقابها میلرزیدند و زامبیهای وطنی با لبخندهایی سرد و مصمم، سلفی میگرفتند؛
انگار میخواستند بگویند: «ما به ترس عادت داریم!»
شگفتا، در سرزمینی که ریشه در آیینهای روشنی و شادی دارد – از نوروز و مهرگان تا سده و چهارشنبهسوری – اینبار جشنی غربی و وامدار مرگ و وهم، توانسته جان خستهی شهروندان را به وجد بیاورد.
اما شاید هالووین برای ما تنها یک جشن تقلیدی نیست، بلکه آیینهای است در برابر روح جمعیمان؛ جایی که خنده نه نشانهی شادی، که تمرینی برای تابآوری است.
ما سالهاست از زامبی و خون مصنوعی نمیترسیم. ترس ما واقعیتر است: بوی تورم میدهد، رنگِ دلار دارد و امضای ابلاغیههای بیمه و مالیات را بر پیشانیاش حمل میکند.
در اقتصادی که هر تصمیمش به طنابی لغزان میماند، ما مردمانِ بندبازیم – بندبازانی که در میان نوسان و ناترازی، تعادل خود را با لبخندی تلخ حفظ میکنند.
در غرب، هالووین شبی است برای بازی با ترس. در ایران، گویا نوعی آیین بقاست؛
روایتی از زندگی در جامعهای که هر روزش صحنهای از فیلمی ترسناک است – با لوکیشن ناکارآمدیها، نورپردازی قبضها و موسیقی متن قیمت دلار.
و با این همه، مردم هنوز نقاب میزنند، میخندند، میرقصند. نه از سر فراموشی، که از سر ایمان به تداوم زیستن؛ زیرا در ژرفای فرهنگ این سرزمین
واژهای نهفته است که چون ریشه در خاکی کهن دوام آورده: تابآوری.
همان یادگار دیرینهای در قاموس ایرانیان،
که از دل آتش و آشوب، همیشه لبخند بیرون کشیده است.
ما سالهاست در جهانی هالووینی زندگی میکنیم، فقط فرقش این است که هیولاها برایمان آشناترند…
و نقابها، به مراتب واقعیتر